آرشیداآرشیدا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 29 روز سن داره

آرشیدا فرفرک مامان و بابا

این چیه ؟!

دیروز به مناسبت فراغت بابا از امتحان pre, وخوب شدن عسلکم  بعد از دوروز تب و مریضی رفتیم  پیاده روی کنار پل خواجو  .خداراشکر دخترم خیلی بهتر بود و هوا هم خیلی عالی بود .آرشیدا هم با خوشحالی در حال دویدن و شیطونی بود .وهرچی که می دید می گفت :این چیه ؟چه رنگیه ؟چی میخوره ؟مامانش کجاس ؟چرارفت ؟و...ماهم از بس جواب دادیم خسته شدیم تا اینکه قرار گذاشتیم سوالا را یکی درمیون جواب بدیم .جالب بودکه عسلکم هم متوجه شده بود وخودش هم میگفت حالا بابا بعد سوال می پرسید بعد می گفت حالا مامان و سوال بعدی !!!!!!!!
24 خرداد 1391

فسقلک

آرشیدا با صدای دوره گرد که صدا می کنه "خرده نون ،آهن قراضه ،...می خریم " آروم و ساکت می شه به عبارتی میترسه برای همین وقتی خیلی شیطونی میکنه بهش میگیم حالا آقاهه میاد تا آروم بشه . دیشب عسلکم نمی خوابیدو خیلی شیطونی می کرد  برای همین باباش رفت توی آشپزخونه تا آرشیدا نبیندش  و یه بطری برداشت و توی بطری میگفت "بچه شیطون ،بچه بیدار می خریم "ارشیدا اولش ساکت شد ولی بعد از 5-6دقیقه رفت بالای سر باباش و دستش رو گذاشت روی دهنش و گفت :بابااسی می خریم !!!! تازگیها از مامان بودن انصراف دادم چون آرشیدا ترجیح میده اسمم رو صدا کنه و دیگه بهم نمیگه مامان میگه :سیما . ...
17 خرداد 1391

خرابکاری شیرین عسلم

دیروز ظهر وقتی رفتم خونه هرکاری کردم نتونستم با ریموت در رابازکنم بنابراین ماشینو گذاشتم توی کوچه و رفتم تو .عصر که خواستم با آرشیدا برم بیرون دیدم همه ماشیناشونو گذاشتن تو کوچه،  خلاصه ما رفتیم خونه مامان بزرگ و شب وقتی برگشتم در بعد از کلی الافی همسایه ها  تازه درست شده بود .شنیدم یکی از همسایه ها میگفت ظهر دیدم هی در بی جهت باز و بسته میشه برای همین برق در را قطع کرده بود یکی دیگه از همسایه ها هم که دیده بود در باز نمی شه اومده بود با کلید اهرم در را بازکنه که کلید تو اهرم در شکسته بود خلاصه بعد از کلی معطلی و اومدن قفل ساز در درست شده بود . شب وقتی آرشیدا خواب بود داشتم اتاقشو مرتب میکردم که دیدم ریموت باباش...
8 خرداد 1391

شیرین کاریهای آرشیدا

دختر گلم تا صدای اذان میاد نماز میخونه .وقتی کوچیکتر بود یعنی تقریبا از ٩یا ١٠ماهگی که تازه راه افتاده بود وقتی دست و صورتش را می شستم دولا میشد و با دستهای کوچیکش مسح پا می کشید یعنی از همون موقع وضو می گرفت .حالا هم همراه ما نماز می خونه .(عکساشو بعدا می ذارم ). وقتی توی ماشین کنار من میشینه من میگم" بسم الله الرحمن" آرشیدا کامل میکنه و می گه" رحیم "و وقتی آیه الکرسی می خونم آخر آیه ها را میگه ! دخترم تا ١٠ می شماره .اک ،دو ،سه ،جار،منج،ایش ،ابت،نه،ده ه ه(هشت را یادش میره )وقتی هم با انگشت تعداد عددها را بهش نشون بدیم درست میگه، البته نه همیشه !(قربونت برم باهوش ) دیشب آرشیدا گلم  داشت می خوابید ومن داشتم نازش می کردم که یه دفعه...
7 خرداد 1391

دخترم قدکشیده

دیروز ظهر وقتی رفتم خونه تا اومدم با کلید و به سبک همیشه آهسته در را باز کنم تا اگر آرشیدا خوابه بیدار نشه ،دیدم اول یه صدای تق اومد و بعد در باز شد .دخترگلم دستش به دستگیره در رسیده و می تونه در را باز کنه !بعد با یه برقی توی چشماش و خوشحالی وصف نشدنی گفت :سلام(البته به سبک خودش ).من هم بغلش کردم و کلی خوردمش .حسابی خستگیم در رفت .بعد یاد جمله خاله سودابه اوفتادم که باید به خاطر تمام این لحظات خوش ازش ممنون باشم و از خدائی که این شادی را سخاوتمندانه به ما عطا کرد . خداجون متشکرم .                           ...
2 خرداد 1391

دایره المعارف آرشیدا

دایره المعارف آرشیدا : داقا:پرتقال                                    باسی:بابا اسماعیل ایشی :بشین                               خ:خر.خرس خایی:خیار                            &nb...
2 خرداد 1391
1